برنخواهم گشت از این راه بی برگشت عشق
پس به جای آب باید ریخت خون پشت سرم
*****
خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد
زنهار! مرنجان دل صاحبنظری را
*****
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
*****
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
*****
یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
*****
می رود گلشن به غارت، باغبان خفته را