در کار خود، من و تو ز او بی وفاتریم
با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
*****
فغان که کوهکن ساده دل نمی داند
که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت
*****
ترا که تاب بلا نیست، گرد عشـق مگـرد
به دجله پا ننهد، هر که او شناور نیست
*****
زحمت چه می کشی پی درمان ما طبیب
ما به نمی شویم و، تو بدنام می شوی
*****
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
و گرنه از تــو نیایـد که دل شکن بـــاشی
*****
طوفان نوح زنده شد از اشک چشم من
با آنکــه در غمت به مـــدارا گریستم
در انجماد نگاه های سرد این مردم…
دلم برای ” جهنمت ” تنگ شده است!
*****
دلبستگیت در دل من ریشه دوانید
نفرین به جدایی که بر این عشق تبر زد
*****
جدایی نقطه پایان ما نیست
کسی یاری گر ما جز خدا نیست