دیوانه را توان به محبت نمود رام
مارا محبت
است که دیوانه میکند.
*****
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل بدست
کمان ابرویست کافر کیش.
*****
*****
مبادا ای طبیب بهر علاج درد من کوشی
که من
درسایه ی این ناخوشی حال خوشی دارم.
*****
ناله را هرچند می خواهم که پنهانی کشم
سینه
می گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن.
*****
گرید و سوزد و افروزد و نابود شود
هر که
چون شمع بخندد به شب تار کسی
*****
بی گمان دست در اغوش نگارش ببرند
هر که یک بوسه
ستاند ز لب یار کسی.
*****
اشک را قاصد کویش کنم ،ای ناله بمان
زانکه
صد بار تو رفتی ، اثری نیست ترا.
*****
سنگدل ! با من مدارا کن ، فراموشم مکن
بر
مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است.
*****
آن که دائم هوس سوختن ما میکرد
کاش می آمد
و از دور تماشا میکرد.
*****
دیوانه باش تا غمت عاقلان خورند
عاقل مباش
که غم دیوانگان خوری.
*****
شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد
ای
خوشا شمعی که روشن میکند ویرانه ای را.
*****
دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
یا رب ای
کاش نیفتد به کسی کار کسی.
*****
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل ،
بخت بد
بین از اجل هم ناز می باید کشید . . .
*****
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که
یوسف به زر ناصره بفروخته بود.
*****
مردی نبود ، فتاده را پای زدن
گردست فتاده
ای گرفتی ، مردی.
*****
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس
کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها.
*****
ما زنده برآنیم که آرام نگیریم
موجیم که
آسودگی ما عدم ماست.
*****
نترسم که با دیگران خو کنی
تو با من چه کردی
که با او کنی.
*****
مرغ دلگیرم و کنج قفسی میخواهم
که غریبانه
سر خویش کنم در پر خیش.
*****
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام
مانده باشد صیاد رفته باشد.
تو آن ابری که بر ما سایه داری و نمی باری
نمی دانم
چرا دست از سر ما بر نمی داری.
*****
جدایی را نمی خواستم خدا کرد
کدام ناکس به
حق ما دعا کرد.
*****
دل به دلدار سپردن کار هر دلدار نیست
من به
تو جان میسپارم دل که قابلدار نیست.
*****
گر مذهب مردمان عاقل داری
یک دوست بسنده کن
که یک دل داری.
*****
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود.
*****
یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها
کی
بماند برگ کاهی در میان بادها.
*****
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که
صاف شود این هوای بارانی.
*****
هر کس بد ما به خلق گوید ما دیده به بد نمی
خراشیم
ما نیکی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم.
پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او
گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده
به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او
*****
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
این شعر،تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
*****
حریقی به جانم زدی با نگاهت
دلم را ربودی تو با روی ماهت
سیاهی برفت از تمام جهان
چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت
*****
آشفته و بی قـــــرارمان کردی عشق
صد حرف و حدیث بارمان کردی عشق
فرجام تمام عاشـــــقان معلوم است
بیهوده امــــــیدوارمان کردی عشق
*****
صد پرسش بی جــواب دارم بی تو
اوضـــــاع دل خـــــراب دارم بی تو
ای عشق بیا و بر شب سینه بتاب
یعنی غــم بی حساب دارم بی تو
یاد ما خواه بکن خواه مکن ، مختاری
لیکن ای دوست بدان کنج دلم جا داری
×××××
زندگی آسونه سختش نکنیم
رفاقت قشنگه ترکش نکنیم
×××××
از اوج فلک ستاره چیدن سخت است
دور از منی و به تو رسیدن سخت است
در قفس دوست گرفتارم
فکر رهایی نیستم دل به رفاقت داده ام
*****
یه بغل گل های لاله ، سبدی پر از ستاره
می فرستم واسه دوستم ، که دلش مثل بهاره
*****
بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست
دیگران از ساغرو ساقی و ما از یاد دوست